همه ما در زندگی دچار یک سری خطاهای عمیق شناختی هستیم که این خطاها بعضا از باورهای نادرست ما نشات می گیرند باورهایی که از کودکی با ما بوده اند و ریشه در عمق وجود ما دوانده اند.
تایید طلبی یکی از افت هایی است که خیلی ها درگیر آن هستند و زندگانی شان تحت تاثیر این پدیده قرار گرفته است به طوری که برای خیلی ها نظر و عقیده دیگران بیشتر از نظر و عقیده خودشان اهمیت دارد.
گویند روزی جمعی از قورباغه ها از جنگلی می گذشتند که در هنگام عبور دو قورباغه در گودالی نسبتا عمیق افتادند و تمام سعی خود را می کردند تا از آن گودال به بیرون بیایند بقیه قورباغه ها اطراف گودال بودند و به آنها می گفتند که سعی آنها بی فایده است و نمی توانند از گودال بیرون بیایند و در نهایت یکی از آنها مایوس شد و و به ته گودال افتاد ولی قورباغه دیگر تمام تلاش خود را انجام داد و در نهایت از آن گودال بیرون آمد و بقیه قورباغه ها با تعجب گفتند مگر صدای ما را نمی شنیدی و متوجه شدند که آن قورباغه ناشنوا بوده و در تمامی مدت فکر می کرده که دیگران او را تشویق می کنند.
بعضی وقت ها ما هم باید در مقابل حرف ها و نظرات دیگران ناشنوا باشیم و گرنه عاقبتی جز فنا در انتظارمان نیست آن چیزی که می تواند برای ما تعیین کننده باشد سعی و تلاش خودمان است ملک الشعرای بهار در شعر چشمه و سنگ به خوبی به این موضوع اشاره می کند و آن را شرح می دهد.
چشمه ای که از دل کوهسار جدا شده است و در مسیر خود به سنگی سرسخت برخورد می کند و در ادامه ملک الشعرا می گوید.
بقیه را در ادامه مطلب بخوانید.
- ۰ نظر
- ۱۷ آبان ۰۰ ، ۲۰:۱۵